شايلين جون، عشق مامان و باباشايلين جون، عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه سن داره

مزرعه عشق

33 ماهگی نفسم

سلام بر همدم غـــــــــم عاشـ ♥ ــق سلام برفصل عاشــــ ♥ ــــــقانه های غمناکـــــــ سلام بر ریزش برگهای ز معشـــــوق جدا سلام بر کوچه و خیابان که فــــــرش شـده از رنگهایی  پاییزی و سلام بر خدای  رنگـــــــــ پاییـــــــــزت   زیبا   دختر33 ماهه من سومين پاییز زندگیت مبارک   عاشقتم مامانی         آنقدر بی نهایتی این روزها، آنقدر روان، که می خواهم بمیرم برایت... راه که می روی، عشق می ریزد از وجودت! از لبانت، چشمانت، صورت زیبایت ... به آغوشم م...
22 مهر 1394

یه جمعه دوست داشتنی

سلااااااام نفسم جمعه 27 شهریور ماه 94 به مناسبت 10 همین سالگرد عقدمون رفتیم طرقبه بارش بارون هوا رو خیلی دلپذیر کرده بود  یه ناهار خوشمزه نوش جان کردیم (البته شب قبلشم شام رفتیم بیرون اولین جایی که من و بابایی باهم شام خورده بودیم ولی خیلی غذاش افتضاح شده بود ) بعد از صرف ناهار رفتیم مرکز خرید و بعدم شایلین طلا رو بردیم باغ وحش، من خیلی تصور بدی از باغ وحش مخصوصا باغ وحش وکیل آباد داشتم !!! ولی خیلی خوب بود و بیشتر از شما به من و بابای خیلی خوش گذشت و در نهایتم رفتیم خونه دایی رضا     همسرم  تو بهترین هستی زندگیم هستی ... با تو بودن برایم بهترین لحظات زندگی است  حسین ، ...
8 مهر 1394

تقدیم به نفسم،دخترنازنیم

جز  تـــــــــــــــو کی میتونه عزیز من باشه کی میتونه تو قلب من جا شه مگه میشه مثل  تـــــــــــــو  پیدا شه همه چیزم، آی عزیزم جز من کی واسه دیدن  تـــــــــــــو  حریصه اسمت و رو قلبش می نویسه گونه هاش از ندیدنت خیسه همه چیزم، آی عزیزم تــــــــــــــو  نباشی بی قرارم بد میبینم بد میارم، بی  تـــــــــــــو  من حس ندارم سر به زیرم گوشه گیرم کاش بمیرم، بی  تـــــــــــــو  من همه چیزم، آی عزیزم، همه چیزم واسه ما دوتا کی بهتر از ما از همین امروز تا آخر دنیا همه چیزم، آی عزیزم همه چیزم، آ آ آ آ آی عزیــــــــــــــــــــــــــــزم ...
8 مهر 1394

شایلین طلا در پارک ملت

سلام نفسم  دختر مامان واسه اولین بار دوشنبه 26 مرداد 94  در حالی که 2 سال و 7 ماه و 15 روزت بود، من و بابایی شما رو بردیم قسمت اسباب بازیهای برقی پارک ملت  ماشاءا... خیلی دختر شجاعی بودی!!! هراسباب بازی بزرگانه ایی که حالت تاب داشتو می خواستی سوارشی من و بابایی هم باید کلی باهات صحبت می کردیم تا قانع میشدی که این اسباب مناسب سنت نیست!!! متاسفانه فقط دو اسباب بازی مناسب سنت بود !! یکی جامپینگ و دیگری هواپیما وقتی میخواستی سوار هواپیما بشی من خیلی استرس داشتم آخه تنها بودی. قبلا  وقتی  خیلی کوچیک تر بودی تهران سوار شدی ولی اون موقع پارسا جون همراهیت کرد. وقتی تو صف بودی به یه گل پسری که اونم تن...
8 مهر 1394

شایلین در باغ

دخمل گل مامان سلام در ادامه مطالب گذشته واست بگم !!! دو شب و سه روز یه باغ نزدیک گلبهار اجاره کردیم  خیلی خوب بود مخصوصا به شما که حسابی خوش گذشت چون یه عالمه هم بازی داشتی  و از همه مهمتر بابایی تمام مدت پیشت بود  البته هیچ کس همسنت نبود ولی همه باهات بازی می کردند و سرگرمت داشتن از عمه ها و عمو گرفته تا پسرعمو (پارسا جون)، پسر عمه هات ( علی جون و امیرحسین جون)، دختر عمه هات ( نیلوفرجون، کیمیا جون و غزاله جون) ممنون از همگی   اینم از شایلین جون شناگر         الهی مامانی فدای اون خندهات بشه  و البته عینک برعکست!!!   ...
8 مهر 1394

شایلین دوست داشتنی در عروسی

خوب من  نام تو مرا همیشه مست می کند بهتر از شراب بهتر از تمام شعرهای ناب نام تو اگرچه بهترین سرود زندگیست من تو را به خلوت خدایی خیال خود، " بهترین بهترین من" خطاب می کنم... بهترین بهترین من...     شنبه 16 مرداد 94 عروسی دختر عمه بابایی تو قوچان دعوت بودیم،در نتیجه به اتفاق عمه ها و عموها راهی قوچان شدیم، البته ما زودتر از همه حرکت کردیم، عمو اصغر و خاله پریسا و پارسا جونم با ما اومدن تا قبل از رفتن به قوچان تو مسیر یه باغ رو ببینم تا اگر خوب بود دو سه شبی بريم اونجا  و همگی دور هم جمع بشیم. تو عروسی هم گرچه رقصیدی و با بچه ها هم بازی می کردی ولی حسابی مامانی...
8 مهر 1394

انتقالی بابایی

خبر خبر بالاخره بابایی منتقل مشهد شد بابایی شایلین بالاخره از تاریخ 94/04/16 در مشهد شروع به کار کرد و من و شایلین خیلی خیلی از این موضوع شاد و خوشحال و سرحالیم همسرم، عشقم  خوشحالی من از اینکه بعد از 5 سال رفت و آمد، به مشهد منتقل شدی در غالب کلمات نمی گنجد. گرچه ممکنه اینجا کار سخت تر و فشرده تر باشه ولی ازاینکه در یک شهریم و همیشه در کنارمی در پوست خود نمی گنجم عشقم همیشه موفق و پایدار باشی و بی نهایت سپاسگذارم واسه صبر و تحمل و تمام زحماتی که واسه من و دخمل نازنینت میکشی. دوست داریم هوارتا یه تشکر ویژه از مامان و بابای دوست داشتنیم که در این مدت مثل سایر مواقع بینهایت واسمون زحمت کشیدن و اصلان مارو تنها ...
8 مهر 1394

من برگشتم!!!

دخمل نازنینم سلام سلام صدتا سلام بعد از غیبت 2 ماهه بالاخره مامانی با یه عالمه عکس و مطلب جدید برگشته تا وبلاگتو به روز کنه !!! علت این تاخیر رو هم در پست های بعدی متوجه میشی ...
8 مهر 1394

دختر 2/5 ساله من

  ماهه من نازنینم... گاهی در زندگیت روزهاییست که احساس میکنی چقدر برات با ارزشن لحظه به لحظه اش برات دل انگیزه گاهی  آن ساعت وزمانی که همه می گویند: " طلاست ، مثل برق وباد می گذره، آره عزیزم...دوسال و نیمی گذشت به سرعت برق و باد با تمام وجودم دوست دارم دخترم دخترکم... خوشبختی یعنی نگاه خدا، فقط گوشه چشمی از نگاه خدا برای خوشبختی تمام انسان ها کافیست. این نگاه را برایت آرزومی کنم                   کیک 2/5 سالگی دخملم ...
31 تير 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مزرعه عشق می باشد