شايلين جون، عشق مامان و باباشايلين جون، عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه سن داره

مزرعه عشق

تولد مامانی

نازنین دخترم سلام همین که تو را دارم، بهترین هدیه دنیا رو دارم. دیگر در بین ستاره ها به دنبال درخشانترین ستاره نیستم، در میان گلها به دنبال زیباترین گل نیستم، تو کهکشانی هستی از پور نورترین ستاره ها...   رسیدیم به یکی دیگر از روزهای زیبای زندگی یه روز دیگه واسه جشن گرفتن و شاد بودن یکشنبه 11 مهرماه 95 روز تولد من، روز ماهگرد تو 3  و چندمین سالگرد تولد من مبارک 3 سال و 9 ماهگی تو مبارک 45 ماهگی تو مبارک   و سپاس از سورپرایز همسر عزیم               ...
27 مهر 1395

شایلین در شاندیز

شايلين جون ، امروز سه شنبه ششم مهرماه يكهزار وسيصد و نودو پنج خورشيديه. تقريبا ده روزري ميشه كه از  يازدهمين سالگرد ازدواج مامان و بابا ميگذره . نميدونم چه زماني و در چه موقعيتي اين مطالب رو ميخوني ؟؟  ما چندمين سالگرد ازدواجمونه و تو چندمين سال تولدت ؟؟ يا شايد اصلا حوصله نكني سراغ اين آلبوم خاطراتت بياي . ولي بدون كه ما هروقت سري به آرشيو گذشته ميزنيم كلي با عكسات و مطالبش حال ميكنيم .  خلاصه جونم برات بگه به همين مناسبت ، با يك مرخصي يك روزه عازم شانديز شديم . اول رفتيم رستوران ارم و يه شيشليك خوشمزه نوش جان كرديم ( كه البته تو هم خيلي دوست داشتي  و حسابي خوردي ) و بعدش هم يه گشتي تو جاده هاي شانديز زديم و ...
12 مهر 1395

شایلین در...

یازدهمین(11) سالگرد عقد مامان و بابا   پروردگارا تو را سپاس یازده سال در کنار هم درس عشق را با سلامتی و محبت مشق کردیم و با توکل بر تو میرویم برای پیمودن ادامه این راه تا سبز شدن لحظه لحظه مسیر زندگی حسین جان بهترین، هستی زندگیم هستی عاشقانه دوست دارم مهربونم سالروز یکی شدنمون مبارک         اینم از یه کیک خوشمزه مامان پز     عزیز دل مامان چقدر شیرین تر  گرفتن این جشن با حضور تو دوستت دارم خوب من           عاشقتونم...
31 شهريور 1395

سالگرد ازدواج مامان جون، بابا جون شایلین طلا

عزیز دلم سلام 29 شهریور سالگرد ازدواج یکی از بهترین مامان و باباهای دنیای. مامان و بابای گلم مامان جون، باباجون شایلین سالگرد ازدواجتون مبارک همیشه شاد و سلامت و خوشبخت باشین و سایتون بالای سرما هیچ جای دنیا امنیت دستهای پدر و مادر رو نداره از صمیم قلب تا بینهایت دوستون دارم           ...
30 شهريور 1395

شایلین در پارک ملت

سلام دخملکم اینم از یه روز زیبای دیگر یه روز زیبای شهریوری یه روزی که سه نفره رفتیم پارک ملت تادخملی دوچرخه سواری کنه دخمل نازنینمونم کلی دوچرخه سواری کرد و در نهایت رفت جای اسباب بازیهاش تاب و سرسره بازی کرد خوش بگذره بهت همیشه مامانی و تا میتونی بازی کن دوست دارم خوب من               شایلین مامان در حال آماده شدن واسه اجرای سخنرانی         ...
29 شهريور 1395

شایلین در باغ وکیل آباد

واست بگم دخملی روز بعد یعنی 17 شهریور 95 به همراه خانواده بابایی رفتیم باغ وکیل آباد تا دور هم جمع باشیم و بهمون خوش بگذره خیلی هم بهمون خوش گذشت مخصوصا که این امر باعث شد بابایی بیشتر پیشمون باشه شما نفسم کلی با آرمیتا بازی کردی و منم عکسای قشنگی از شما دو نازنین گرفتم که در ادامه میبینی                           شایلین جان تو برام نفسی شایلین جان تو برام همه کسی     ...
27 شهريور 1395

یه روز خوب شهریوری

نفسم سلام عزیز مادر میبالم به داشتنت و برای تک تک ثانیه ها خدا را شاکرم و از خدا می خواهم همیشه محافظ خودت و نگاهت باشد این روزها مال توست رشد کن، اندیشه کن، گام بردار بخند، بازی کن، کودکیت را بساز با همه توانت آینده در دستان کوچک توست...عمرم من روزهای پر از موفقیت های رنگارنگ تو را میبینم همین نزدیکی هاست ... همین حوالی     نفس مامان دلم بگه از یه روز زیبای شهریوری (16 شهریور 95) که به همراه خانواده بابایی رفتیم باغی در شاندیز تا دخملی به یاد سال گذشته دوباره در استخر شنا کنه اولش که جرات نداشتی بیای تو آب کلی عمو و بابات، خاله پریسا و من تلاش کردیم تا شما شجا...
27 شهريور 1395

شایلین در کلاسهای تابستانی 95

عزیزکم، دلبرکم سلام این همه شتاب چرخه گردون بهت زده ام می کند... انگار این بار ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند،  با سرعتی بیشتر از نور که نگذراند من طعم گس و بینظیر این دقایق را تا عمق عمق وجودم بچشم تا ودیعه نگاه دارم برای فرداهای دورتر. تا یادم بماند تک تک این لذت های بکر تکرار ناشدنی را.     در ادامه عکس های دخملیمه در کلاسهای تابستانی مادر و کودک سپنتامهر سال 95 ساعاتی شاد و فرح بخش البته بخشی از عکس ها در تبلتم بودکه توسط شما دخملی پاک شد   شایلین مامان در حال رنگ آمیزی         ...
15 شهريور 1395

دعوتی عمه طاهره

عزیزکم، دلبرکم سلام اینم از روزی که روز تولد شما نبود ولی ما رو مجبور کردین واستون تولد بگیریم قضیه از این قرار بود که جمعه 5 شهریور 95 خونه عمه طاهره و عمو کریم دعوت بودیم، تولد مژگان جونم بود و شما و رونیکا هم عاشق کیک و تولد و شمع فوت کردن در نتیجه شمع روشن کردن از ما و خاموش کردن از شما و بارها و بارها این صحنه تکرار شد، با کیک تولد مژگان جون الی کیک تی تاپ، هر دقعه هم با اشتیاق کامل تماشاتون کردیم.                 وای خدای من یکیش خاموش نشد واقعا قیافتون دیدنی عشقای من  ...
7 شهريور 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مزرعه عشق می باشد