شايلين جون، عشق مامان و باباشايلين جون، عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

مزرعه عشق

دومین یلدای شایلینی

زندگی مامان          به صد یلدا الهی زنده باشی         انار و سیب و انگور خورده باشی                      اگر یلدای دیگر من نباشم             تو باشی و تو باشی و تو باشی               سی ام آذره و یک  شب زیبا یه  شب بلند به اسم شب یلدا شب شب نشینی و شادی و خنده شبی که واسه ی همه خیلی بلنده همه ی اهل خونه خوشحال و خندون آجیل و شیرینی و میوه  فراوون شب قصه گفتن و یاد قدیما قصه ی لحاف کهنه ی ننه...
6 دی 1393

دخمل نازنینم: بای بای می می، بای بای شیشی!!!

دخمل نازنینم، شایلینم روزی که به دنیا اومدی، زیباترین روز زندگیم بود، انگار همین دیروز بود فرشته قشنگم رو بغل کردم و بهش شیر دادم، یادمه که با سختی زیاد به کمک خاله جونام ( خاله فهیمه و خاله فایزه) و مامان جون فرخندت تلاش کردیم که شیر بخوری.  با دردی که داشتم دوست داشتم که شیره جونم رو بهت بدم، با نگاهم نوازشت میکردم و با تپش های قلبت بهم آرامش می دادی... و حالا تو فرشته کوچکم شدی یک دخمل کوچولوی 22 ماهه که می خواستم از می می خوردن بگیرمت!!! آخه غذا نمی خوردی و دکترم گفت وابسته به شیره و باید از شیر بگیریش. اول دفعات رو کم کردم و طی روز بهت شیر نمی دادم و بعدشم نوبت ظهر رو قطع کردم و در نهایت پنج شنبه 29 آبان ماه 93 به طور ...
25 آذر 1393

23 ماهه من

    دختر گلم...نفس مامانی...چقدر زود 23 ماه گذشت: انگار همین دیروز بود صدای خبر آمدنت می آمد... خبر زمینی شدنت... آن روزها 50 سانت بیشتر نداشتی... حالا شدی یه دختر زیبا با 89 سانت قد... حالا شدی یک دلربا،عزیز جانم... شدی تمام هستی ما... حالا باید نوید 2 ساله شدنت را بدهم عزیزکم... آری،چیزی نمانده به آن روز با شکوه... تنها 1 ماه دیگر باقیست تا سالروز جدایی تو از فرشته ها و پیوستن ات به ما زمینی ها... خواستم بگویم که... تک تک لحظه های این 23 ماه برای ما... پر بود از عشق... از مهربانی... از محبت... از زندگی... برا...
12 آذر 1393

شایلین و سامان

گل خوش خنده زندگیم، شایلین عزیزم   یکشنبه 18 آبان ماه 93 پسرعمه من به همراه سمیرا جون و پسر گلشون آقا سامان خونه مامان جون، بابا جون دعوت بودن، ما هم رفتیم اونجا تا دیداری تازه کنیم و دخمل گلم که عاشق بچه هاست با سامان جون بازی کنه!!!   دخمل گلم یک سال و ده ماهه، آقا سامان گلم دو سال و سه ماهه   در کل باهم همبازی های خوبی بودین  و به هر حال یه جوری من و سمیرا جون و خودتونو سرگرم داشتین،در ضمن دخمل گلم که حالا خیلی بد غذا شده به هوای سامان جون غذا خوردو مامانشو خوشحال کرد!!!    هنوزم که چند روزی از دیدارتون میگذره یاد آقا سامان و سمیرا جون می کنی مخصوصا...
22 آبان 1393

22 ماهگی نفسم

شایلین زیبای من! صدای توست که این روزها طنین می افکند بر تمام لحظات و دقایقمون. صدایی که همیشه شنیده می شود.صدایت شیرین و گوش نواز است ، وقتی که حرف میزنی، وقتی که قهقهه میزنی... وقتی که کلمات را اشتباهی میگی، همون اشتباهات دلنشین است. لبخند به لب مان می اوری بس که مشتاق گفتنی... حرف بزن و حرف بزن و حرف بزن... آن قدر که ... صدای تو باشه همه جا آن قدر که ... صدایت پر شود در گوشمان دوستت داریم  ماهگیت مبارک  شایلین، جواهر بی همتای من 11 آبان به همراه دخمل 22 ماهمون راهی بیرجند شدیم تا تاسوعا، عاشورا اونجا باشیم . اینم یه عکس از دخملمون ...
21 آبان 1393

تولد مهتاب و مهیار

عزیزدردانه من سلام 2 آبان 93 تولد مهتاب جون و مهیار جون دعوت بودیم. در مجموع فکر کنم بهت خوش گذشت  کلی هم با ویدا جون بازی کردی و ادا و اصول در آوردین!!! کلی هم با بابا جونت نای نای کردی عزیز دلم ولی یه خورده دخمل بدی شدی نمی دونم چرا به جای غذا خوردن هی می  می خوای !!! از آب بازی و حموم رفتنم دوباره بدت اومده!!! صبح با بابایی هر کاری کردیم مگه حریفت شدیم ببریمت آب بازی  موقع پوشک کردنم که کلی اذیت می کنی  میونه ی خوبی هم با کیک تولد و شمع تولد نداری!!! و ... امیدوارم هر چه زودتر مثل قبل دخمل خوبی بشه مامانی  در ضمن دو دندون کرسی بالاتم نیش زده حالا شدی دخملی 16 دندونه  م...
4 آبان 1393

تولد بابایی

شایلینم نفسم امروز اول آبان 93 روز تولد بابایی  یه کیک خیلی خوش طعم، با چندتا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزار سال همین جشنو بگیریم  به خاطر وجودت به افتخار بودن   بابایی تولدت مبارک         بوس شایلینی واسه بابایی     اینم از حرکات موزون شایلینی به مناسبت تولد باباییش       بابایی دوست داریم هوارتا ...
1 آبان 1393

شایلینم،21 ماهه عزیزتر از جانم

سلام شایلینم  امروز، 11 ام مهرماه ست! ماهگرد آمدن تو، سالگرد آمدن من برام هیچ حسی شبیه تو نیست  تو پایان هر جستجوی منی تماشای تو عین آرامشه  تو زیباترین آرزوی منی شایلین، قلبم، نفسم،زندگیم  21 ماهگیت مبارک دخمل مامانی تو این یک ماه دو تا دندون نیش پایینیتم به طور همزمان رویت شدن و حالا شدی دخمل 21 ماهه با 14 تا دندون    دخترم شاد باش و شاد زندگی کن که شادی امتداد خداست     عمو مصطفی، خاله آرزو و رونیکا جونم ممنون از سوغاتی قشنگتون     اینم از شایلین طلا در 21 ماهگیش که ...
15 مهر 1393

۲۰ من در ۲۰ ماهگی

20 ماه با تو... يك ماه دیگه با تو گذشت، مثل آب خوردن! عزیز بودی، عزیزتر شدی دلربا هم بودی، دلرباتر شدی دخترک 20 من! در این 20 ماه، تو بودی در تمام لحظه های من، در فضای خانه، درهوا، در زمین، آسمان... ممنونم از بودنت ... مبارکت باشد 20 ماهه شدنت دوستت دارم زیباترین مخلوق زمین!   دخترم، نفسم، چند روزی است که 20 ماهه شدی و کم کم داری واسه خودت خانوم میشی، تند تند هم داری هنرای جدید از خودت نشون میدی. حالا دیگه اسم و فامیلتو میگی اولین جملتم در 20 ماهگی گفتی : " تولد شایلین مبارک" دختر 20 ماهه من 12 تا دندون داره خیلی شیرین زبون تر شد...
19 شهريور 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مزرعه عشق می باشد