شایلین و سامان
گل خوش خنده زندگیم، شایلین عزیزم
یکشنبه 18 آبان ماه 93 پسرعمه من به همراه سمیرا جون و پسر گلشون آقا سامان خونهمامان جون، بابا جون دعوت بودن، ما هم رفتیم اونجا تا دیداری تازه کنیم و دخمل گلمکه عاشق بچه هاست با سامان جون بازی کنه!!!
دخمل گلم یک سال و ده ماهه، آقا سامان گلم دو سال و سه ماهه
در کل باهم همبازی های خوبی بودین و به هر حال یه جوری من و سمیرا جون و
خودتونو سرگرم داشتین،در ضمن دخمل گلم که حالا خیلی بد غذا شده به هوای سامان جون غذا خوردو مامانشو خوشحال کرد!!!
هنوزم که چند روزی از دیدارتون میگذره یاد آقا سامان و سمیرا جون می کنی
مخصوصا وقتی تاب بازی می کنی!!!
خودتم میگی سامان تهران! خاله سمیرا تهران
وقتی تاب بازی می کنی برامون توضیح میدی که تو و سامان نوبتی تاب بازی میکردین!!!
وقتی کلمه نوبتی رو گفتی قند تو دلم آب شد مامانی، عزیز دلمی
در ادامه عکس های تو و سامان جونه که دارین نوبتی تاب بازی می کنین
شایلینم
زندگی دفتری از خاطره است
چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد، ما همه همسفریم
آنچه باقیست فقط خوبی هاست...