شایلین 25 ماهه من
دخمل 25 ماهه من سلام
2 ساله و 1 ماهه من سلام
قند عسلم، شیرین زبونم چه زود داره دوران کودکیت سپری میشه مامانی، کم کم داری خانم میشی گل دخترم
الانشم کلی بزرگ شدی :
2 سال و 1 ماهه شدنت مبارک
این روزها با شیرین زبونیات و با ناز و ادا صحبت کردنت قند تو دلمون آب میکنی، یه روز بابایی داشت میگفت دخملون که بیشتر کلمه ها رو درست ادا میکنه! حالا بگو قسطنطنیه! که با شگفتی تمام دیدیم درست ادا کردی ما واسه خندش گفتیم مامانی!!! ولی بازم کلی خندیدمو و واست دست زدیم و ذوق کردیم.
آره دیگه دخملک باهوش ما در 2 سال و 18 روزگیش این کلمه رو تکرار کرد.
دیگه کلی شعر بلدی، تا 16 میشمری البته بی خیال 8 تی!!!!
از شیرین زبونیات و شیرین کاریات که بگذریم، این یه ماه یه ذره سخت گذشت آخه بیشترش مریض بودیم.
از روز تولدت که با سرماخوردگی شروع شد، من سرماخوردم تو سرماخوردی یه هفتشم که اس اس بودی،
نازگلم هنوز تازه خوب شدی و داشتی غذا خور میشدی که به هفته نکشید باز دوتایی سرماخوردیم، الانم دوتاییمون سرماخورده ایم.
ولی بازم خدارا شکر.
عروسکم ... شایلینم... خیلی دوست دارم
تمام این روزها که با تو گذشت، یکتا بود، عجیب بود و شیرین
نگاهم میکنی و مرا جذب خودت میکنی، لبخند میزنی و دلفرییم میکنی
بمان با من مادر... بمان و بخند برایم... بمان و بخند و در آغوشم آرام بگیر
که آرام گرفتنت بعد از آن بغض های کودکانه مادریم را کامل میکند...
دخملم تو را سپاس که کاملم کردی
اینم از وقتی که دخملی خودش میخواد لباس بپوش
دخملم اومده میگه مامان خوشگل شدم
میخواستم بخورمش