گل مامان در تولد نیروانا
دخمل نازنینم سلام
یکشنبه 19 بهمن ماه 93 به اتفاق مامان جون، دختر دایی هایی گلم که از بیرجند اومده بودن، رفتیم تولد نیروانا جون.
از وقتی بهت گفتم می خوایم بریم تولد، کلی برای نیروانا جون شعر تولد خوندی:
تولد تولد تولدت مبارک، بیا شمعا رو فوت کن تا صد سال زنده باشی
بعدم خودت شمع فرضی رو فوت می کردی
خلاصه خیلی واسه رفتن به تولد اشتیاق داشتی، اما ظهر نخوابیدی و من امیدوار بودم تو مسیر بخوابی، ولی چون همیشه کارا برعکس نخوابیدی. وقتی رسیدیم خونه نیلوفر جون اولش کلی ذوق داشتی و نیروانا رو بوسیدی و تولدشو تبریک گفتی، ولی کم کم علائم خواب ظاهر شد و توی اون شلوغی به درخواست خودت اومدی بغلم و خوابیدی و مراسم اصلی تولد و از دست دادی یعنی شمع فوت کردن، کیک بریدن و با بچه ها عکس گرفتن
خاله فایزه واسه نیروانا جون یه ماشین خریده بود و دخمل گلم چون دیدی نیروانا سوار ماشین و رانندگی میکنه مشتاق شدی سوار ماشین نیروانا بشی، با نیروانا ماشین سواری کردی و این ماجرا سبب شد با ماشین خودتم دوست بشی و ماشین سواری کنی حالا دیگه در حالی که تو ماشین نشستی کنترل ماشین و دستت میگیری و ماشینت و عقب جلو می بری.
دخمل نازنینم، شایلین، جواهر بی همتای من
دوست دارم تا بی نهایت
شایلین مامان یه دوش گرفته تا واسه رفتن به تولد آماده بشه!!!
عزیزم خستگی تو چهرت نمایان!!!
اینم از دخمل خواب آلود ما!!!
فدات بشم مامانی
اینم از نفس مامان ، پس از خواب یه ساعته
پرنسس من دوست دارم هوارتا