شایلین در شمال

دخمل مامان دوباره سلام؛

شنبه 17 خرداد 93 حدود ساعت 5 بعداز ظهر  به مقصد (ساري ) رسیدیم، در طول مسیر خوشبختانه دخمل گلی بودی و تو صندلی ماشینت دووم آوردی، جاده جنگل گلستان رو هم که خواب بودی البته انان که جاده جنگل خیلی خراب شده . اگه همین جوری پیش بره تا شما بزرگ بشی هیچی ازش نمی مونه !!! حیف

به محض رسیدن یک ساعتی استراحت کردیم و وسایل رو جابجا کردیم بعدم دخملی رو بردیم کنار دریا تا ببینیم امسال در اولین دیدار با دریا چه کار می کنی؟ کلی از دیدن دریا ذوق کردی و هی ماه و دریا رو بهمون نشون میدادی و کنار ساحل دست تو دست بابایی راه می رفتی اماااا امان از دست شما دخمل ( چی بگم ) بددل  به محضی که پاهات ماسه ای شد بدت اومد و یه گریه ای هم سردادی  و کنارساحل راه نمی رفتی و این سبب شد که از روز بعد با کفش اسپرت بری کنار ساحل

از روز دوم کلی کنار ساحل با هم راه می رفتیم و صدف جمع می کردیم البته به صدف ها هم با احتیاط دست می زدی!!!

اینقدر کنار دریا حال می کردی و تنهایی قدم می زدی که اگه ولت می کردیم تا خود روسيه می رفتی 

خلاصه یا کنار دریا بودی یا تو پارک محل سکونتمون و هر وقتم ازت سوال می کردیم خوش می گذره، با صدای بلند جواب میدادی " بله " ( فدای اون بله گفتنت بشم مامانی)

ماشاا... شمال اینقدر خوش خواب شده بودی که صبح و عصر من و بابایی به زور باید شما نفس رو از خواب ناز بیدار میکردیم.

راستی یه چی بگم !!!؟؟؟ بابایی فقط تو یک روز از شما دخملی 110 تا عکس گرفته بود

سه شنبه 20 خرداد 93 حدود ساعت 11 شمال رو به مقصد تهران ترک کردیم.

شایلین مامان در حال نشون دادن دریا

شايليني در حال نشون دادن ماه 

شايلين در رستوران حاج حسن( ساري)

مایو با کفش اسپرت،  اینم مدلیی واسه خودش

شایلین مامان عاشق توپ و نقاشی کشیدن ( البته خط خطی کردن ) روی ماسه ها

همشم از ما می خواستی واست ماه بکشیم

 و .... يك غروب دل انگيز خانوادگي كنار دريا

بابا کرم  ، دوست دارم!!!

نگاه متفكرانه دخترم به دريا 

روز آخر و ........ شايلين  ، غمگين از خداحافظي با دريا