تولد هشت ماهگی و دو حرکت جدید
دخملی مامان چی زود ماهها سپری میشن گلم این پست و در حالی برات میذارم که 21 روز از هشت ماهگیت و پشت سر گذاشتی به عبارتی 11 روز بیشتر نمونده تا 9 ماهگی گلم ،اخه علاوه بر دلائلی که قبلا ذکر شد دخملی مامان سرمای بدی هم خورد و پشت سرهم داری کارای جدید یاد میگیری و من و بابایی و همه دوستاراتو ذوق زده میکنی، یکی ازین کارا خزیدن که اولین بار سه روز قبل از اینکه هشت ماهت تموم شه انجام دادی و از اون موقع دیگه هی دوست داری به سمت اشیا جدید بری ما هم باید حواسمون باشه به چیزای خطرناک دست نزنی . دست دست میکنی البت قبلانم انجام میدادی ولی الان بلافاصله تا بهت میگیم انجام میدی یکی دیگه از کارا که خیلی منو خوشحال کرد گفتن کلمه " ماما " بود که 14 شهریور به زبون آوردی و شاید اون لحظه بود که با شنیدن این کلمه تموم خستگیهام رو فراموش کردم و حس مادرانه ام کامل شد و با تمام وجودم مادر بودن رو احساس کردم.
برای تولدت هشت ماهگیت ، به علت مشکلات شدید مالی و همزمانی با تولد مارال و پویا از کیک مارال استفاده کردیم ، زحمت خرید شمع رو هم اقا بهروز کشیدن ( دست همگی درد نکنه).
روز جمعه 22 شهریور علایم سرماخوردگی رو از صبح نشون میدادی تا اینکه اخر شب اونقدر حالت بد شد که مجبور شدیم با بابایی ببریمت دکتر . اون شب تا صبح حالت خیلی بد بود و اصلا نخوابیدی و بعد از روزای اول تولدت که به خاطر زردی تو بیمارستان یستری شدی اولین باری بود که مریض میشدی و کلی ما رو نگران کردی . ضمنا منشا ویروس هم ظاهرا از بیرجند و توسط یه اقای دکتر به مشهد اومده بود و بیشتر فامیل رو درگیر کرد.( دستش درد نکنه!)
برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب برید:
عکسهای هنری شایلین جون در هشت ماهگی با بادبادک اهدایی از طرف پارسا پسرعموی گلش
کیک تولد خودمه ، لطفا شما دست نزنید!!!!!!!!!!!!!
مامانی زود باش دیگه ، یه عکس ازم بگیر!
لحظه فوت کردن شمع
روزای سرماخوردگی شایلن جون و تنفس سخت از دهان