شايلين جون، عشق مامان و باباشايلين جون، عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

مزرعه عشق

تولد هشت ماهگی و دو حرکت جدید

1392/7/2 15:36
نویسنده : مامان و بابا
406 بازدید
اشتراک گذاری

 دخملی مامان چی زود ماهها سپری میشن گلم این پست و در حالی برات میذارم که 21 روز از هشت ماهگیت و پشت سر گذاشتی به عبارتی 11 روز بیشتر نمونده تا 9 ماهگی گلم ،اخه علاوه بر دلائلی که قبلا ذکر شد دخملی مامان سرمای بدی هم خورد و پشت سرهم داری کارای جدید یاد میگیری و من و بابایی و همه دوستاراتو ذوق زده میکنی، یکی ازین کارا خزیدن که اولین بار سه روز قبل از اینکه هشت ماهت تموم شه انجام دادی و از اون موقع دیگه هی دوست داری به سمت اشیا جدید بری ما هم باید حواسمون باشه به چیزای خطرناک دست نزنی . دست دست میکنی البت قبلانم انجام میدادی ولی الان بلافاصله تا بهت میگیم انجام میدی یکی دیگه از کارا که خیلی منو خوشحال کرد گفتن کلمه " ماما " بود که  14 شهریور به زبون آوردی و شاید اون لحظه بود که با شنیدن این کلمه تموم خستگیهام رو فراموش کردم  و  حس مادرانه ام کامل شد و با تمام وجودم مادر بودن رو احساس کردم.

برای تولدت هشت ماهگیت ، به علت مشکلات شدید مالی و همزمانی با تولد مارال و پویا از کیک مارال استفاده کردیم ، زحمت خرید شمع رو هم اقا بهروز کشیدن ( دست همگی درد نکنه).

روز جمعه 22 شهریور علایم سرماخوردگی  رو از صبح  نشون میدادی تا اینکه اخر شب اونقدر حالت بد شد که مجبور شدیم با بابایی ببریمت دکتر . اون شب تا صبح حالت خیلی بد بود و اصلا نخوابیدی و بعد از روزای اول تولدت که به خاطر زردی تو بیمارستان یستری شدی اولین باری بود که مریض میشدی و کلی ما رو نگران کردی . ضمنا منشا ویروس هم ظاهرا از بیرجند و توسط یه اقای دکتر به مشهد اومده بود و بیشتر فامیل رو درگیر کرد.( دستش درد نکنه!)

برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب برید:

 

  

  عکسهای هنری شایلین جون در هشت ماهگی با بادبادک اهدایی از طرف پارسا پسرعموی گلش 

 

 

 

 

                        

           کیک تولد خودمه ، لطفا شما دست نزنید!!!!!!!!!!!!! 

 

                          

          مامانی زود باش دیگه ، یه عکس ازم بگیر! 

 

 

لحظه فوت کردن شمع

 

 

                        

         روزای سرماخوردگی شایلن جون و تنفس سخت از دهان 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مهوش و بهروز
2 مهر 92 23:28
سلام عزیز دلم،تولد هشت ماهگیت که همزمان با تولد پویا جون و مارال جون بود خیلی بهمون خوش گذشت و شما برامون رقصیدی و دست میزدی با هر حرکتی که انجام میدادی کلی ذوق میکردیم.آرزو میکنم که همیشه شاد و سرزنده باشی نفسی.


خاله فهيمه
8 مهر 92 11:56
انشاا...هميشه سالم باشي عزيزم ...من اون روزها مشهد نبودم وقتي اومدم ومامان بزرگ گفت مريض شدي خيلي پكرشدم انگار خودم مريض شدم عزيز دلم انشا...هيچ وقت هيچ مريضي به سراغت نياد .....
ghazale
12 مهر 92 20:37
salam shaylin joooooon
omidvaram hamishe in jori naz bekhandi


ممنون ، شما هم همیشه شاد باشی
حسام
26 مهر 92 16:35
آخی ی ی ی ی ی ی ی امیدوارم همیشه بلا از این نازنین دور باشه و مریض نشه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مزرعه عشق می باشد