اولین سفر شایلین جون به شمال ( روز چهارم و پنجم)
سلام دخمل گل مامانی که همسفر خوبی واسه هممون بودی . عزیز دل وای که روزا چه زود میگذره رسیدیم به روز چهارم سفر و میشه گفت روز آخر ، آخه فردا قرار تو راه باشیم با شما دخمل شیطون که بیشتر تو مسیر راه اذیت میکنی روز چهارم بخاطر دو روز پر تفریح که از صبج تا شب بیرون بودیم به اتفاق تصمیم گرفتیم روز آزاد باشه و هر کسی به هر کاری دوست داره بپردازه من و بابایی هم که خیلی خسته بودیم گرفتیم خوابیدیم بعدشم یکسری عکس تو محوطه ویلا از دخمل گلم گرفتیم. ناهارم عمو مصطفی یه جوجه کباب خیلی خوشمزه واسمون درست کرد البته خوشمزه گیش واسه این بود که بابایی دستیارش بود عصرم به اتفاق رفتیم یه سری به دریا زدیم، شما یه کمی شیطونی کردی و تازه داشتی با دریا دوست میشدی ، سپس شما رو گذاشتیم ویلا پیش مامان جون و باباجونت، من و بابایی رفتیم خرید و از اونجا هم با خاله جون و دایی جون شام رفتیم بیرون ولی شما همچنان پیش مامان جون و بابا جون لالا بودی
صبح روز بعد ( چهارشنبه 6 شهریور 92 ) عازم بازگشت به مشهد شدیم تا بتونیم خودمونو به حنابندون نیلوفر جون برسونیم.
دختر نازم ، امیدوارم هیچ وقت تو زندگی غمگین نبینمت !
نازگلم ، همیشه شاد باشی و موفق و تو شادی دیگران هم خوشحال باشی
نازنین دخترم ، امیدوارم همیشه از اونی که اون بالاست و این همه زیبایی و نعمت به ما داده تشکر کنی
حتی شده با یک لبخند ! به این قشنگی !
عزیز دلم ، امیدوارم دلت مثه دریا پاک و به همون اندازه ، وسعت مهربونی کردن داشته باشه!
نازنینم ! امیدوارم هیچوقت مثه روزای طوفانی دریا ، مواج و خشمگین نشی که دیگران از دستت برنجن
نازنین گلم ، امیدوارم همیشه شاد ، موفق ، مهربون و امیدوار در پناه خداوند مهربون باشی
شایلین جون ،آماده جهت بازگشت به مشهد
اینم یه توقف کوتاه در "سی سنگان " واسه خداحافظی از دریا ، تا سفر بعدی و گرفتن چند عکس!!!
بابایی بریم دیگه ، همه رفتن !!
دیدی چی شد ، بازم ما جا موندیم !!!!
یه ژست جدید و آخرین عکس مسافرت
پایان سفرنامه شایلین جون و یه یادگاری کنار ساحل