تولد آرمیتا جون
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
من برگشتم خخخخخخخخخخخخخخخخخخ
دیگه هیچی نمی گم، فقط بگم الان خرداد ماه 1395 هست و من عکس های 20 اسفندماه 94 دخملی رو دارم میذارم
نفس مامان ، 20 اسفند 94 رفتیم تربت حیدریه خونه عمه لیدا تولد 7 سالگی آرمیتا جون .خیلی بهمون خوش گذشت ، "دست عمه لیدا و آرزو جونم درد نکنه "
نکته جالب برای من و تو بودن یه عالمه عروس کوچولو تو جشن تولد بود
دخمل نازم با تعجب بهم می گفتی مامان چه همه عروس
اینم از کیک تولد 7 سالگی آرمیتا جون
شایلينم در کنار آرمیتا جون و عرشیا جون
اینم از میز اردو
روز بعدشم به همراه بابایی و عمه فریده و غراله جون و آرمیتا جون رفتیم باغ ملی تا شما دخملی یه کم بازی کنی
زندگی را شیرین میکنی
با خنده شیرینت
کاش مانند دوران کودکانه ...همیشه خندان باشی
به دور از هیاهو ها و ناباوری آدم ها
تو که شادباشی دنیا رنگ دیگری میگیرد
رنگ زندگــــــــــــــــــی
دوست دارم خیلی خیلی خیلی.............