یه خاطره
سلام دخملی
یه روز مامان جون باباجون میخواستن برن خرید گفتن شایلینم با خودمون می بریم،
از اونجا که شما دخملی هیچ علاقه ایی به خرید و بازار نداری! من مخالفت کردم و گفتم دخملی نمی ذاره شما به کارتون برسین و اذیت می کنه.
اما چون شما وروجک ها خیلی زیرکین خیلی با ذوق گفتی نه برین خرید و من بازی می کنم و یه سری نشونی دادی!!! من فکر کردم داری به مامان جون میگی برید خرید من با باباجون راه می رم که بابا جون اصل قضیه رو گرفت و متوجه شدن شما دخملی دارین آدرس فروشگاه پلیزمام رو میدی که کنارش یه محل بازی کوچیک واسه بچه ها داره
خلاصه اینقدر با ذوق و اشتیاق صحبت میکردی که مامان جون باباجون دلشون نیومد تورو نبرن و به درخواست شما پاسخ مثبت دادن و بی خیال خرید اصلی خودشون شدن
این عکسا رو هم باباجونی ازت گرفتن
h
ممنون مامان جون بابا جون
دوستون دارم هواااااااااااااااارتا