شايلين جون، عشق مامان و باباشايلين جون، عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

مزرعه عشق

19 ماهه شیرین زبون من

1393/5/15 17:26
نویسنده : مامان و بابا
287 بازدید
اشتراک گذاری

دخمل 19 ماهه من سلام؛ فدای اون شیرین زبونیات بشم من

نوپای 19 ماهه من، اگه بخوام از شیرین کاریها و شیرین زبونیهای یک ماهه گذشته ات بنویسم واقعا اونقدر زیاده که متاسفانه همه رو یادم نیست غمگین

این روزا اینقدر کلمات رو با ناز ادا می کنی که قند تو دل من و بابایی آب میشه و میخوایم بخوریمت چشمکبوس

از جمله کلمات:

بشین : دستتو میذاری کنارتو و لباتو غنچه میکنی و میگی بیشین

مرسی : مسی

لاک : عاشق لاکی مامانی ، هی لاکا رو برمیداری و میگی لاک

باز کن

نکون : نتون

لالا 

شیشه: شیشی

آب بازی

میخوام

بله 

باشه 

بگیر

پلو ، ماكا

و ...

دومین دندون کرسی و دهمین دندون شیریت حدودا 20 تیر 93 رویت شد مبارک باشه مامانی

یه 8 روزی هم رفتیم تربت خیلی بهمون خوش گذشت، کلی با امیر حسین و علی و آرميتا بازی می کردی و حسابی اذیتشون کردی، اینقدر ورجه وورجه و شیطونی می کردی که شب از خستگی هلاک میشدی و تا خود صبح تکون نمی خوردی.( عمه جونا دستتون درد نكنه ، خيلي زحمت داديم) ولی متاسفانه اس اس هم گرفته بودی و  دو روزی که اصلا حالت خوب نبود و هر نیم ساعت شکمت کار می کرد ولی بعدش شکر خدا بهتر شدی ، تو این مدتم غذات فقط شده بود پلو ماش و ماست نعنا

مامانی ماست با چی می خوای : نعنا البته گاهی هم نعنو

از جمله کار بامزت ،ازت سوال می کنیم بابا حسین کجاست : دستو میذاری رو سرت یعنی سرکار ( فدات بشم مامانی ، قربونت برم مامانی محبت)

عاشق آهنگ عروس لیلا فروهر شدي و تا تو ماشین ميشینی میگی عروس

تو پهن کردن و جمع کردن وسایل سفره به مامان جون بابا جونت کمک می کنی ، آفرین دخمل کاری من

ولی تو پهن کردن لباس که تبحر خاصی داری: ازاین ور من لباسا رو رو رخت آویز پهن می کنم از این ور دیگه شما لباسا رو برمیداری و میتکونی  و رو زمین پهن می کنی و میشیم پت و مت خنده

روزی هم که می خواستیم بریم تربت همه وسایل رو چیده بودم تو چمدون یه لحظه از اتاق رفتم بیرون برگشتم دیدم همه لباسا رو زمین گریه

نبض زندگی من

بهانه بودن من

معجزه مقدسم 

هدیه ی خدای من 

دختر بی همتای من 

ماهگیت مبارک

 

 

گوشه ایی از شیطنتهای دخملی

ببینین من کجام 

 

 

 چقدر باحاله

 

 

ولی مثل اینکه جدی جدی گیر افتادمتعجب

 

 

وای منو نجات بدین

 

ای مامانی آخر فهمیدی من کجام

 

 

 

من که کاری نمی کنم دارم ظرفا رو درغیاب مامان جون تمیز می کنم میذارم سر جاشون

 

 

اینم از پیاله ها

 

 

اینم از بشقابا

 

 

حالاهم یه کم به خودم رسیدم و دارم استراحت می کنم

 

 

شایلین طلا در 19 ماهگی

 

 

 

 

 

 

 

خداوندا تو ستاری، تو دانایی، تو مهربانترین مهربانانی، به مهربانیت قسمت می دهم عزیزم را زیر سایه لطفت همیشه سالم و شاد نگاهش دار ، آمین ، یا رب العالمین.

پسندها (1)

نظرات (3)

دایی رضا و خاله مریم
17 مرداد 93 9:30
شایلین دایی فدایی تمام بازی گوشیهات خیلی باحالی منو خاله مریم خیلی دوست داریم شايلين هم خيلي خيلي خيلي .......... شما رو دوست داره و از شما بابت نظرتون تشكر ميكنه
مهوش و بهروز
19 مرداد 93 17:55
سلام عروسکم الهی قربونت برم من ،19 ماهه شدنت مبارک نانازی.امیدوارم همیشه سالم باشی و شاد شاد و خنده روی لبای نازت باشه. دوست داریم شایلین جوون.
خاله فهیمه
22 مرداد 93 7:22
سلام شایلین گلک ....خیلی بزرگ شدی ماشا.....حسابی خانوم شدی ..کمک میکنی بارک ا...به تو عزیز خاله ....این دفعه من عقب افتادم دایی رضات اولین کسی بود که پیام گذاشته بود.....
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مزرعه عشق می باشد