شايلين جون، عشق مامان و باباشايلين جون، عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

مزرعه عشق

واکسن 18 ماهگی نفسم

1393/4/25 15:34
نویسنده : مامان و بابا
334 بازدید
اشتراک گذاری

شایلین طلا سلام،خوشگل مامان سلام، نفس مامان سلام

بالاخره نوبت واکسن 18 ماهگیتم رسید، این سری دیگه خیلی استرس داشتم هم واسه زمان واکسن زدنت وهم تب بعدش ، آخه شنیده بودم واکسن 18 ماهگی سخت ترین واکسن، در نتیجه اصرار داشتم حتما روزی باشه که

بابایی نخواد بره سره کار و واسه واکسن زدنت با ما بیاد.

روز دوشنبه 16 تیرماه 93 ساعت 11:20 سه نفری رفتیم مرکز بهداشت ویلا اول من و تو رفتیم اتاق بهداشت تا وزن و قد و دور سر دخملیو بگیرن..فقط واسه دور سرت آروم بودی ولی بعدش از بغلم پایین نمیومدی و گریه می کردی واسه وزنت من رفتم رو ترازو بعدشم شما دخملی رو بغل کردم . واسه قدتم یه لحظه گذاشتمت رو زمین تا خانوم مهربونه زود قد و وزنتو اندازه بگیره ( این دفعه دیگه بچه بدی بودی گلم آخه خانوم به اون مهربونی که یه بچه هم اندازه شما داشت مگه ترس داره مامانی یا خجالت...تعجب)

شکلکهای جالب و متنوع آروین

قد: 87 سانتیمتر

وزن: 11کیلو 500 گرم

دور سر: 48 سانتیمتر

شکلکهای جالب و
متنوع آروین

بعدشم شما رو سپردم به بابایی تا بری واکسناتو بزنی اول یه واکسن به دستت بعد یکی به رون پای چپت و قطره فلج اطفال...

واسه زدن واکسن پات منم مجبور شدم بیام پاهاتو بگیرم بابایی هم دستاتو خداییش ماشاا... خیلی زور داری مامانی...

می دونی چیه ؟! مشکل تو بیشتر نشستن یا درازکشیدن اگه ایستاده تو بغل می شد واکسن بزنن گریه نمی کردی!!!

در نهایتم اون آقا خوش اخلاق که واکسن دو ماهگیتو زد گفت تا 6 سالگی دیگه واکسنا تعطیلبای بای ولی فکر کنم با یه چشم بهم زدن این 5 سال هم بگذره ( ایشاا... به خوشی و سلامتی عزیز دلمبوس)

بعد از واکسن زدنت هم رفتیم خونه مامان جون اشرف تا عمه لیدا را که از تربت اومده بودن ببینیم و شما دخملی هم با امیرحسین بازی کنی و سرت گرم بشه ... تو ماشین یه ذره خشن بودی و ساکت ولی تا رسیدیم خونه مامان جون شروع کردی به بازی کردن با امیرحسین و از مبل بالا رفتن و فضولی کردن انگار نه انگار!!!

بهت هر چهار ساعت قطره استامینوفن میدادم ولی شکر خدا تب نکردی و نکته جالب اینکه فقط مسیر خونه مامان جون تا خونه رو خوابیدی حدودا 20 دقیقه و دیگه تا آخر شب از خواب خبری نبود و دائما در حال فضولی و ورجه وورجه ... انگار واکسن زده بودی انرژی گرفته بودی نفسم...تعجبچشمک

صبح روز بعد یه کوچولو تب کردی ولی تا قطره دادم زودی اومد پایین ( خدایا شکرت)، جای واکسن پاتم خیلی قرمزو یه ذره متورم شده بود ولی شما که در حال شیطونی بودی پس حتما درد نداشتی گلم.

 

شایلین خانم خوش و خرم آماده ددر رفتن

 

 

 

شایلینی بعد از واکسن

 

فدات بشم مامانی نبینم اینقدر خشن باشی

 

 

پسندها (4)

نظرات (1)

خاله فهیمه
31 تیر 93 22:06
احسن به شما خانوم خانوما ....دیگه تموم شد نگران نباش خوشبختانه به این زودیها واکسن نداری.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مزرعه عشق می باشد