سیزده ماهه عزیزتر از جونم
فرشته کوچولو، شایلین ناز ما
جمعه 11 بهمن 1392 سیزدهمین ماه زندگی نازنینت تموم شد و قدم به ماه چهاردهم گذاشتی، دیگه دارم بزرگ شدنت رو احساس میکنم، اون دخمل کوچولوی سابق نیستی عزیز دلم
تو همون دخملی بودی که اگه می خوابوندمت و ساعتها جابه جات نمی کردم حتی یه سانت هم نمیتونستی جا به جا بشی اما حالا مگه میشه یه لحظه یه جا نگهت داشت حتی توی خواب هم مدام در حال وول خوردنی ( میگم نکنه یه ذره ی دیگه که بزرگتر شدی تو خواب پاشی راه بری مامانی)
دنیای پیرامونتو میشناسی، مدام به سمت اتاقت میری و نسبت به اسباب بازیهات واکنش نشون میدی، در مورد اشخاص هم تقریبا همه رو به نام میشناسی و اگه ازت سوال کنیم با دست نشونشون میدی یاهم میگی نیست عاشق بچه هایی و کلی باهاشون بازی میکنی از خودت ذوق دروکنی.
ای تماشایی ترین مخلوق ، آسمانی میشوم وقتی نگاهت میکنم
ماهگیت مبارک عزیز دلم
در این یک ماه هنرهای جدید باد گرفتی نفسم:
1. مثلا صدای بعضی حیوانات رو خوشگل ادا میکنی
" اسبه میگه؟" پیتکو پینکو
" هاپو میگه؟" هاپ
" پیشی میگه؟" مینا مینا
2. کلمات جدیدی که تو این یک ماه یاد گرفتی
آرزو ( پنجشنبه 19 دی ماه 92 ) ...... آزو
دایی ( چهارشنبه 25 دی ماه 92 ) .. دای
گل ، عمه
بابای ( موقع خداحافظی کردن دست کوچیکتو تکون میدی و میگی ب بای )
نه ( وقتی میگم شایلین دست نزن انگشت کوچیکتو بالا میاری و لبخند میزنی و مبگی نه )
دالی
نای نای ( وقتی میرقصی گاهی اوقات آواز نای نای هم سرمیدی نفسم )
3. چشمک میزنی، بوس میفرستی، بینیتو نشون میدی
وقتی میگیم لالا کن در هر حالتی که باشی سرتو میزاری رو بالشت یا مبل و مثلا لالا میکنی .
شایلین جون در حال نای نای کردن
خوشبختانه فعلا هرچی به شایلین جون میگیم بده، میده
اینم شایلین و پویا که کلی باهم بازی می کنن
دخملی در خال گفتن آزو
عمو مصطفی کو ؟
نیست
ناناز بعد از یک آب بازی جانانه