واکسن یکسالگی نفس مامان
عشق مامانی سلام
بالاخره قسمت شد بریم واکسن یکسالگیتو بزنیم عزیز دلم اونم با تاخیر 10 روزه واسه اینکه از یه طرف یه چند روزی تب داشتی و از طرفی هم می خواستم هماهنگ بشه و با باباییت بریم که آخرشم نشد که بشه!!!
در نتیجه یکشنبه 21 دی ماه 92 با باباجون رفتیم مرکز بهداشت ویلا، این دفعه مامان جون نتونستن با ما بیان آخه دست مامان جون بدجوری سوخته بود و دستشون بسته بود ( انشاا... که هر چه زودتر دستشون خوب بشه )
تا وارد مرکز بهداشت شدیم اگه گفتی چی دیدیم
اون آقا بداخلاق سری قبل ( ولی این بار چون سرش خلوت بود خوش اخلاق بود.)
اول رفتیم اتاق بهداشت تا قد و وزن و دورسرتو بگیرن،
وزن 10 کیلوگرم
قد 79 سانتیمتر
دور سر 47 سانتیمتر
در نهایتم رفتیم اتاق واکسیناسیون ( آخ جون آقا بداخلاق رفته بود و یه خانم جاش بود )
دیگه واکسن زدن به رونای پات تموم شد، آخه خانم شدی دیگه، این سری فقط یه واکسن MMR داشتی که اونم باید به بازوی دستت می زدن بابا جونم اومدن تورو بگیرن تا من از اتاق برم بیرون تو هم رفتی بغل بابا جون اما تا باباجون نشستن یه گریه ایی سردادی که نگو و نپرس!!! ( بابا جون شایلینو بغل کنن و بشینن مگه میشه !!! )
خلاصه بنده مجبور شدم خودم شما رو بگیرمو و باباجونی از اتاق برن بیرون تا نازگلم خودشو لوس نکنه
از اونجایی که دخملیم از بدو تولد حاضر نبود کسی دستشو بگیره نگه داشتن دست دخملیم اونم توسط من خیلی سخت بود! هی دستتو تکون میدادی و این کار رو واسه مسئول واکسیناسیون سخت میکرد ولی بالاخره واکسنت با یه جیغ کوچیک زده شد، مسئول واکسیناسیونم گفت این واکسن دخملیم تب نداره و 7 الی 10 روزه آینده ممکن یه تب مختصر بکنه که اونموقع بهش قطره استامینوفن بدین
تو مسیر برگشتم تخت گرفتی خوابیدی نفسم.
اینم از واکسن یکسالگیت تا 6 ماه دیگه هم از واکسن خبری نیست. بای بای