شايلين جون، عشق مامان و باباشايلين جون، عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

مزرعه عشق

واکسن یکسالگی نفس مامان

1392/11/2 22:24
نویسنده : مامان و بابا
250 بازدید
اشتراک گذاری

 

عشق مامانی سلام قلب

بالاخره قسمت شد بریم واکسن یکسالگیتو بزنیم عزیز دلم اونم با تاخیر 10 روزه تعجب واسه اینکه از یه طرف یه چند روزی تب داشتی و از طرفی هم می خواستم هماهنگ بشه و با باباییت بریم که آخرشم نشد که بشه!!!

در نتیجه یکشنبه 21 دی ماه 92 با باباجون رفتیم مرکز بهداشت ویلا، این دفعه مامان جون نتونستن با ما بیان آخه دست مامان جون بدجوری سوخته بود و دستشون بسته بود ناراحت( انشاا... که هر چه زودتر دستشون خوب بشه )

تا وارد مرکز بهداشت شدیم اگه گفتی چی دیدیم سوال 

اون آقا بداخلاق سری قبل تعجب ( ولی این بار چون سرش خلوت بود خوش اخلاق بود.)

اول رفتیم اتاق بهداشت تا قد و وزن و دورسرتو بگیرن،

وزن       10 کیلوگرم

قد        79 سانتیمتر

دور سر  47 سانتیمتر

در نهایتم رفتیم اتاق واکسیناسیون ( آخ جون آقا بداخلاق رفته بود و یه خانم جاش بود لبخند)

دیگه واکسن زدن به رونای پات تموم شد، آخه خانم شدی دیگه، این سری فقط یه واکسن MMR داشتی که اونم باید به بازوی دستت می زدن آخ بابا جونم اومدن تورو بگیرن تا من از اتاق برم بیرون تو هم رفتی بغل بابا جون اما تا باباجون نشستن یه گریه ایی سردادی که نگو و نپرس!!! ( بابا جون شایلینو بغل کنن و بشینن مگه میشه !!! )

خلاصه بنده مجبور شدم خودم شما رو بگیرمو و باباجونی از اتاق برن بیرون تا نازگلم خودشو لوس نکنه ماچ

از اونجایی که دخملیم از بدو تولد حاضر نبود کسی دستشو بگیره نگه داشتن دست دخملیم اونم توسط من خیلی سخت بود! هی دستتو تکون میدادی و این کار رو واسه مسئول واکسیناسیون سخت میکرد ولی بالاخره واکسنت با یه جیغ کوچیک زده شد، مسئول واکسیناسیونم گفت این واکسن دخملیم تب نداره و 7 الی 10 روزه آینده ممکن یه تب مختصر بکنه که اونموقع بهش قطره استامینوفن بدین 

تو مسیر برگشتم تخت گرفتی خوابیدی نفسم.

اینم از واکسن یکسالگیت تا 6 ماه دیگه هم از واکسن خبری نیست. بای بای

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مهوش و بهروز
7 بهمن 92 21:57
سلام شایلین جوونم،میدونم که آمپول درد داره عزیزم ولی بخاطر سلامتیت مهمه نازم.فدای شما که صبوری و اذیت نمیکنی.همیشه سالم وشاد باشی نفسی.
خاله فهيمه
9 بهمن 92 11:27
سلام شايلين جون ببخشيد من در ارسال پيام تاخير داشتم چون اخيرا خيلي درگير كلاسها وكار شده ام انشا.. جبران ميكنم ...خداراشكر از دست واكسنهات راحت شدي .. اميدوارم به لطف خداهميشه سالم و تندرست زير سايه پدرومادر عزيزت روزگار را به خوشي بگذراني شایلین جون و مامان و باباش براتون ارزوی موفقیت و شادمانی دارن
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مزرعه عشق می باشد