اولین یلدای شایلینی
نازگلم
پاییز ثانیه ثانیه میگذرد ، یادت نرود اینجا کسی هست که به اندازه تمام برگهای رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد.
عمرت یلدایی ، دلت دریایی ، روزگارت بهاری
نازنین دخترم ، پاییز هم به انتهای خودش رسید و رسیدن شب یلدا نوید اولین سالگرد تولدت رو میده .چون ده روز بعد از شب یلدا بود که توی یه هوای سرد زمستونی با حضور خودت کانون گرم خونوادمون روگرمتر کردی . پس ، از امشب برای اولین سالگرد تولدت روزشماری میکنیم.
شایلین جون برای اولین یلدای زندگیت تصمیم گرفتیم بریم تربت . به همین خاطر شنبه 10/30 ساعت 9 صبح درحالیکه هوا ابری و سرد بود و برف هم به آرامی در حال باریدن بود به سمت تربت حیدریه حرکت کردیم . خوشبختانه مسیر راه خوب بود و مشکل خاصی پیش نیومد .البته دو طرف جاده مناظر زیبایی از برفی که شب قبل باریده بود وجود داشت ولی شما دخملی تا خود تربت تو صندلیتون خوابیده بودین ونتونستین زیاد از این زیباییها لذت ببرین. شب یلدا به همراه مامانجون و خانوداه عمه اعظم و آرزو جونخونه عمه لیدا بودیم و به شما که با آرمیتا و امیرحسین و علی و بابایی بازی میکردی خیلی خوشگذشت.
چند تا عکس یادگاری هم ازت گرفتیم که هرکی میخواد ببینه بره ادامه مطلب .....
شایلین خانوم یه وقت تعارف نکنید ها ، بفرمایید از خودتون پذیرایی کنید
شایلین و آرمیتا جون
شایلین در حال انتخاب میوه بعدی
میهمان ویژه شب یلدا
اعلام آمادگی و کسب اجازه برای شروع خوردن شیرینی
برداشتن سیب برای یه هنرنمایی
هنرنمایی دخملی ، چرخاندن سیب با سیخش