اندکی صبر، سحر نزدیک است!
سلام عزیز دلم. میدونی الان ساعت 23:55 دقیقه سه شنبه شبه که اومدم سراغ وبلاگت تا یه خبر خوب ( البته برای ما، چون ممکنه تو رو خوشحال نکنه )رو به تو بدم دیروز نوبت دکتر داشتیم که توی آخرین روزا از سلامتی شما مطمئن بشیم که خانم دکتر برای بیستم دی ماه نامه معرفی به بیمارستان رو داد و دقیقا دو هفته دیگه مثه فردا ( چهارشنبه) میتونیم روی ماهتو ببینیم، وای چه لحظه شیرینی خواهد بود خدای من ، بزرگترین نعمتی که خدا به هر پدر و مادری میده ، واقعا غیر قابل توصیفه ، ما که خیلی خوشحالیم ولی شما رو نمیدونم ، چون الان توی دنیای گرم ونرمی هستی که اونجا هیچ خبری از دروغ ، ریا ، نیرنگ ، حسادت ، فقر ، گرونی ، ارز ، دلار ، سکه ، اجاره خونه و ..... نیست و تو میخوای به دعوت ما از دنیا یی که نه ماه رو اونجا در آرامش کامل بسر بردی ، به این دنیای سرد زمینی ها بیای ، ورودت رو به جمعمون خوش امد میگم و اینو بدون که با حضور گرم تو ، هیچکدوم از سردیهای دنیا تو وجود سه تاییمون رخنه نمیکنه ، چون میدونیم که خدای مهربون همه ما آدما رو دوست داره و همیشه پشت وپناهمون بوده وهست. پس بیا سه تایی برای شفای همه مریضا دعا کنیم و از خدا بخوایم که کانون خانوادمون گرم گرم باشه وهیچ باد و حتی تندبادی نتونه کوچکترین آسیبی به آشیانمون بزنه ، ان شاء الله.