کاش تو هم بودی!
بابا بزرگ قمری ، واژه ای که دخترم فقط عکس او را خواهد دید ، ولی من تنها به نشان دادن عکس او اکتفا نمی کنم ، به دخترم خواهم گفت بزرگیش را ، مهربانیش را ، چهره خندان و دوست داشتنیش را .
به عزیزمان خواهم گفت که در سنین کهنسالی چطور دوستدار نوه و نبریه ها بود و از بازی با آنها لذت میبرد . هیچوقت فراموش نمیکنم آخرین باری که چهره رنجورش را در بستر بیماری دیدم و از اینکه ما از مشهد به دیدنش رفته بودیم احساس شرمندگی میکرد ، آنجا بود که برای ما دعا کرد و گفت خدایا به این زن و مرد هر چه که میخواهند بده ، شاید همانجا بود که آرزوی من از خدا حضور فرزندی سالم در جمعمان بود.
آقاجون زود از پیش ما رفتی ، رفتنت غیر منتظره بود ، ولی خوشا به حالت که در کمال سعادت و با دستی پر از این دنیا رفتی . ولی ای کاش ، ای کاش بیشتر می ماندی ، ای کاش بودی و بودی و بودی تا دخترم هم همبازی تو شود ، ای کاش بودی تا عید امسال با عزیزم به دستبوست می آمدیم ولی حیف که باید به ارامگاهت بیاییم. کاش بودی تا اذان واقامه در گوش دخترم میخواندی تا همچون تو صبور و معتقد و مسلمان شود. ولی افسوس ، افسوس که نیستی و فقط یادت در قلب ماست.
پدربزرگ عزیزم حال که جایگاهی آسمانی داری ، برایمان دعا کن، دعا کن تا دخترم که اولین نبیره شماست که حضور شما را احساس نکرده ، در سلامتی کامل بزرگ شود و بتواند هر روز موفق تر و موفق تر به سوی سعادت و کامیابی پیش رود . ان شاءا...
عزیزان، فاتحه ای نثار روح این مرحوم و تمامی درگذشتگان فامیل کنید.