تقدیم به مامانجونای شایلین جون
ای مهربانترین فرشته خدا ، بگو چگونه تو را در قاب دفترم توصیف کنم ؟ صبر و مهربانیت را چطور در ابعاد کوچک ذهنم جا دهم ؟ آن زمان که خط خطی های بی قراری ام را با مهر و محبتت پاک می کردی و با صبر و بردباری کلمه به کلمه زندگی را به من دیکته میگفتی خوب به خاطرم مانده است. و من باز فراموش میکردم محبت تشدید دارد.
در تمام مراحل زندگی ، قدم به قدم ، هم پای من آمدی ، بارها بر زمین افتادم و هر بار با مهربانی دستم را گرفتی .آری از تو آموختم ، حتی در سخت ترین شرایط امید را هرگز از یاد نبرم.
یادم نمیرود چه شبها که تا صبح بر بالین من ، بوسه بر پیشانی تب دارم میزدی و چه روزها که با مهر مادرانه ات لقمه های عشق را در دهانم میگذاشتی و من باز لجباز تر از همیشه دستت را رد میکردم.
وقتی بوسه بر دستان چروکیده ات میزنم یاد کودکی ام می افتم که همیشه به خاطر لطافت دستانت به همه فخر میفروختم و حال به خاطر خشکی دستانت با افتخار میگویم این دستان مادر من است که تمام زندگی اش را به پای من گذاشت، من با نوازش همین دستها بزرگ شدم و امروز با تمام وجودم می گویم : مادرم مدیون تمام مهربانی هایت هستم وکمی کمتر از آنچه دوستم داری ، دوستت دارم.
مادرم برایمان دعا کن تا همانند شما ، آری همانند تو و پدر عزیزمان، بتوانیم به خوبی از پس مسوولیت جدیدی که تا چند روز آینده به ما محول میشود و تا آخر عمرمان ادامه داره ،بر آییم. ان شاء ا...
مامان و بابای شایلین جون